لب کارون، دیگر گلبارون نیست!
کارون، روزگاری پرآبترین، باکیفیتترین و یگانه رودخانهی ایران بود که قابلیت کشتیرانی داشت. اصلاً کارون در روزگاری نهچندان دور، گل بارون بود … لب کارون را که یادتان هست! نیست؟
اینک اما چندسالی است که کارون نفسش به شماره افتاده و بدتر از آن، این که فقط این سدهای پرشمار بالادست و تونلهای عظیم انتقال آب نیست که روزگار کارون را به خاک سیاه نشانده است؛ چرا که پسابهای آلودهی صنعتی، کشاورزی و شهری و روستایی را نیز باید به دلایل این نفستنگی افزود … به نحوی که بخشهایی از کارون سیمای بیابانی پیدا کرده و بخشهای دیگرش اینگونه تغییر رنگ داده و از بوی تعفن نمیشود به آن نزدیک شد …
نتیجه آن که استانی که ۳۰ درصد حجم آبهای سطحی کشور را در خود جای میداده است، زنان و کودکانش باید اینگونه در پی مایههای حیات باشند و استانی که بر روی مخازن نفت و گاز خوابیده، باید مادرانش اینگونه در پی کپسول گاز باشند …
کسی چه میداند؟ شاید روزی همین شازده کوچولوی تنها یا آن معصومیت دوخته شده به آن بادبادک رنگی توانست دوباره خنده را به سرزمین خوزستان بازگرداند …
درود بر امین نظری که چشمانش هوش رباست …