خانه > دسته‌بندی نشده > همه چيز درباره حرف اضافه!

همه چيز درباره حرف اضافه!

همه چيز درباره حرف اضافه!

photo6768777777787989.jpg
علي زراندوز
جلال سميعي سال 1361 در شهرري متولد شده و به گفته خودش: روزگاري فکر مي‌کردم اگر مثل دايي‌ام، دستم به چارچوب بالايي در بخورد، يعني آدم بزرگ و مهمي شده ام; حالا چند سال است که دستم به آنجا مي‌رسد ولي آدم مهمي نشده‌ام! سميعي در رشته ارتباطات درس مي‌خواند و سالهاست در شبکه‌هاي مختلف راديويي سردبيري برنامه‌هاي طنز مختلفي را به عهده دارد و جسته و گريخته براي مطبوعات هم طنز مي‌نويسد. بهانه ما براي گفتگو با جلال، پايان آيتم طنز حرف اضافه در برنامه صبحگاهي شبکه يک است که مي‌توانيد يادداشت او را درباره حواشي اين برنامه از وبلاگش بخوانيد. سميعي گلايه‌اي هم از دوستان طنزنويسش داشت: نکته‌اي که درباره حرف اضافه برايم جالب بود اين است که خيلي از بچه‌هاي طنزپرداز که دوستان نزديک خود من هم هستند هيچ واکنشي نسبت به اين کار نداشتند و حتي نگفتند کار بد است! اين روزها بچه‌هاي رسانه هم عملا با هم کاري ندارند. ما هر اتفاقي در حوزه طنز بيفتد با ذوق مي‌رويم حداقل و خط در وبلاگمان مي‌نويسيم اما الان فضا از بس دلمرده و خسته شده که اين حوصله را هم بچه‌هاي طنزپرداز ندارند. در ادامه مي‌توانيد بخش‌هايي از اين گفتگو را بخوانيد:

چرا حرف اضافه؟ اين عنوان براي يک آيتم طنز، بار منفي ندارد؟
چرا … عمدا مي‌خواستيم به مخاطب بگوييم که اين حرفها خيلي مهم نيست و از آنها بگذريد. بار آهنگي خوبي هم داشت. عنوان حرف اضافه مشخص مي‌کرد که اين برنامه با بقيه برنامه‌ها فرق دارد. آن هم در برنامه‌اي مثل صبح بخير ايران که از رسمي‌ترين شبکه سيما يعني شبکه يک پخش مي‌شود و بي‌تعارف خيلي از مهمانهاي سفارشي که به مناسبتهاي تقويمي بايد به تلويزيون بيايند در اين برنامه حاضر مي‌شوند. هرچند من اين دفعه اصلا موافق نبودم که کاريکاتور مرا پشت سرم بزنند. به خاطر اين که حس مي‌کردم هر چه قدر اين برنامه و لحن من جدي‌تر باشد تاثير طنزآميز بيشتري دارد. در ضمن مي‌دانستيم حرف اضافه، نام يکي از کتابهاي رضا رفيع هم هست. به اين هم فکر مي‌کردم که اگر بعدا کسي بخواهد در خيابان مرا به اين اسم صدا کند ترکيبش چه مي‌شود؟ که شد: آقاي حرف اضافه! و بد هم نبود.

از ابتداي مطرح شدن طرح اين آيتم، قرار بود خودت هم نويسنده باشي هم مجري؟
نه! قرار بود من بنويسم و يک بازيگر اجرا کند. چون من تصور نمي‌کردم که مجري خوبي باشم. الان هم نمي‌دانم که مجري خوبي هستم يا نه. ولي اگر اين لحن توسط مخاطب پسنديده شده که فکر مي‌کنم شده باشد، کسي دارد آنرا اجرا مي‌کند که بر متنش تسلط دارد. يک لحن جدي و بي‌روح با يک ميميک چهره مناسب مي‌تواند کار را متفاوت کند. اگر چه اين آيتم ذاتا راديويي بود اما حرکات من، بي‌تفاوتي چهره‌ام و نيشخندهايي که بود نشان مي‌داد آدمي که دارد اجرا مي‌کند به متن خودش مسلط است. هر چند که خيلي‌ها با وجود آن که کاغذ را جلوي من مي‌ديدند تصور مي‌کردند اين حرفها را بداهه مي‌زنم. تو به عنوان يک طنزنويس مي‌داني که در اجراهاي راديو و تلويزيوني لحن بسيار مهم است و مي‌تواند يک کار طنز را خراب يا برجسته کند. من به عنوان يک سردبير راديويي مي‌دانستم خيلي‌ها نمي‌توانند اين متن‌ها را اجرا کنند. سه سال پيش که قرار بود اين آيتم دوره اولش شروع شود وقتي من تست اجرا دادم که بگويم يک بازيگر بايد اين جوري اجرايش کند، همين تست پذيرفته شد و گفتند آقا تو خودت بهتر از همه مي‌تواني اين بخش را اجرا کني.

خيلي وقتها در راديو و تلويزيون ارزش متن خوب نديده گرفته مي‌شود. مثلا يادم هست چند سال قبل زماني که متن‌هاي ما توسط فرشيد منافي در برنامه روي خط جواني راديو اجرا مي‌شد خيلي‌ها تصور مي کردند خودش في البداهه آنها را مي‌گويد.
هنوز هم تصور خيلي از آدم‌ها از راديو- تلويزيون اين است که مجري‌ها خودشان مؤلفند و اين حرفها را مي‌زنند؛ ولي در اکثر موارد پشت هر برنامه موفقي يک تيم فکري منسجم و خوب هست. به هر حال الان درباره برنامه فرشيد منافي که دارد آن طرف اجرا مي‌کند مي‌توان نظر داد و به نظرم پشت اين کار يک تيم نويسنده خوب و قوي وجود دارد. فرشيد منافي، فاطمه صداقتي و بسياري از مجري‌هاي برنامه‌هاي طنز باهوش‌اند و طنز را خوب مي‌فهمند اما اگر مجري احساس کند طنز بدون نويسنده مي‌تواند ادامه پيدا کند، قطعا زمين مي‌خورد.

Harfe8777779054678Ezafe.jpg

لحن تو در اجرا گاهي شبيه شوخي‌هاي آشنايي که از مهران مديري در سريالهاي مختلفش مي‌شناسيم مي‌شد. البته من حس مي‌کردم بيشتر تاثيري بوده که اجراهاي مديري در ناخودآگاه تو گذاشته بوده. نظر خودت چيه؟
نمي‌توان انکار کرد که مديري در 15 سال اخير يکه‌تاز کمدي تلويزيوني بوده. لحن مديري در نوجواني تاثير زيادي روي من داشت اما اگر اين تاثير آنقدر عميق بوده که بعد از چند سال هنوز آن لحن را دارم پس اين يکي از ويژگي‌هاي شخصيتي من شده. اما تا حالا هيچ وقت تلاش خودآگاهي براي تقليد از مديري نکردم چون بين اين دو کار تفاوتهاي بنياديني هم وجود دارد. مديري يک کارگردان بازيگر است و من نويسنده‌اي که سعي دارد نوشته‌هايش را اجرا کند. حتي خودم را خيلي هم مجري نمي‌دانم چون اجرا براي خودش ويژگيهايي دارد. من حس مي‌کردم انگار يک روزنامه‌نگارم که مي آيد غرش را مي‌زند و مي‌رود. واقعا هم اگر اين آيتم ديده شده دليلش اين بوده که در آن آدمي حضور داشته که شبيه خودش بوده. مثل بقيه مجري‌هاي صبح بخير ايران رسمي حرف نمي‌زده. حرف و غر خودش را مي‌زد و فردا هم اصلا پي‌گيرش نبود و يک حرف ديگر مي‌زد و مي‌رفت. ولي اين طبيعي است که وقتي تنها نمونه موفق کار طنز در تلويزيون مهران مديري است که هيچ حوزه‌اي را در لحن، اجرا، بازي و مضمون دست نخورده باقي نگذاشته کار ما با هم مقايسه شود و بگويند دارد اداي فلاني را در مي‌آورد. اگر از جايي الگو برداشته باشم از برنانه طنز داريوش کاردان در دهه 70 است که در راديو يکه تاز و در آن شرايط کار دشواري بود. اين الگوبرداري هم در ساختار است نه اجرا. در ضمن کاردان در برنامه‌اش بازي هم مي‌کرد و تيپ مي‌گرفت ولي من نه! ساده و بدون هيچ تيپي کار مي‌کردم.

کمي هم از منابع خبري‌ات و اولويتي که براي انتخاب خبرها داشتي بگو…
بنا به مسووليت روزنامه‌نگاري‌ام لازم بود اخبارم را از منابع موفق درآورم. حتي وقتي تازه شروع به کار کرده بوديم، منابع اخبار را هم اعلام مي‌کرديم. خبرگزاريهاي فارس، ايلنا، ايسنا و مهر بيشتر از بقيه مورد استفاده‌ام بودند. مهر و ايلنا انتقادي‌تر بودند و خبرهايي را که تعريف و تمجيدي نبود کار مي‌کردند. ايسنا هم گاهي گزارش‌ها و خبرهاي انتقادي ريزي داشت. ولي رويه فارس متفاوت بود و از دولت حمايت مي‌کرد که در همين حمايت هم چيزهاي خنده‌دار زيادي پيدا مي‌شد. يکي از سوالهاي مخاطبان برنامه اين بود که اين خبرها راست است يا نه؟ چون اين قدر بعضي خبرها خنده‌دار بودند که ايجاد شک مي‌کرد. مثلا افتتاح يک مرده شور خانه مکانيزه در قزوين! اين خبر فوق‌العاده بود و خيلي‌ها فکر مي‌کردند شوخي است. يک وقتهايي پيش مي‌آمد که خبر آنقدر خنده‌دار يا خطرناک بود که من مي‌گفتم چيزي نمي‌توانم درباره‌اش بگويم. در حرف اضافه سعي مي‌شد خبرهايي انتخاب بشوند که دغدغه مردم باشد که البته بعضي وقتها تذکرهايي مي‌آمد که آقا مثلا درباره طرح هدفمند کردن يارانه‌ها خيلي شوخي نکنيد چون موضوع اصلي مملکت است و به تمسخر تعبير مي‌شود. بودند خبرهايي که حذف شدند يا رک و راست تذکر دادند که به اين‌ها نپردازيد.
البته اين اتفاق کمتر مي‌افتاد و شايد دليلش اين بود که من از سال 83 کار سردبيري برنامه‌هاي زنده طنز راديو را داشتم و خط قرمزهاي سازمان دستم بود. خبرهايي هم بود که بيشتر جنبه فان داشت که البته تعدادش زياد نبود. کلا مخاطب برنامه را عام در نظر داشتيم و به‌جز اخبار فرهنگي يا ورزشي که فکر مي‌کرديم طرحش جالب است، بيشتر خبرهاي ما اجتماعي – اقتصادي بود.

حرف اضافه چه تاثيري در احساس شدن جاي خالي برنامه‌هاي طنز در تلويزيون داشت. با توجه به اينکه الان مدتهاست سريال طنز جانداري از تلويزيون پخش نشده.
درست از شنبه بعد از پنجشنبه آخر تير که برنامه ما تمام شد، برنامه صبح شبکه 2 يک آيتم طنز با ساختاري شبيه اين راه انداخت. البته اين قالب، قالب خاصي نيست که بگوييم از رويش کپي شده. قبلا هم وجود داشته. شايد اين برنامه تاثير داشته و شايد هم نداشته. اما اين قدر وضع طنز در راديو – تلويزيون و مطبوعات به قحطي افتاده که هر اتفاق کوچکي در اين حوزه غنيمت است. يکي از بزرگترهاي طنزنويس ما گفته که طنز تنها شاخه‌اي است که در آن تقليد و کپي‌برداري جايز است چون کار زيادي در اين بخش انجام نشده. من مي‌گويم دزدي قالب طنز هم کار جايزي است. اصلا يکي از دلايلي که باعث شد اين برنامه ديده شود اين است که برنامه ديگري که مشابه آن باشد وجود نداشت و آدمي مي‌آمد و حرفهايي که در ذهن مردم بود را از تريبون رسمي مي‌گفت. حالا گاهي هم مي‌گفتند حرف اضافه سوپاپ است درست مثل همان وقتها که به گل‌آقا مي‌گفتند سوپاپ. من در يادداشتي که براي پايان اين برنامه نوشتم توضيح دادم که حتي اگر سوپاپ هم باشد غنيمت است. به هر حال در تلويزيون جمهوري اسلامي اين ظرفيت ايجاد شده که يکي بيايد و گاهي شوخي‌هايي با دستگاههاي اجرايي کشور بکند و از خط قرمزها بپرد آن طرف و دوباره برگردد. مهم نيست به چه انگيزه‌اي؛ همين که در اين قحطي طنز انجام مي‌شود خوب است. اما با وجود آنکه در دستور کار سازمان پر و بال دادن به برنامه هاي طنز وجود دارد نمي‌دانم چرا در اين زمينه اين قدر کم کار مي‌شود. ما پارسال در تلويزيون سريالهاي طنز خوبي مثل شمس‌العماره و مسافران را داشتيم که الان از آنها هم خبري نيست.

در ميان طنزپردازان عده‌اي طنز گفتاري‌شان دست کمي از طنز نوشتاري‌شان ندارد و عده‌اي هم نه! در مورد طنز نوشتاري و کلامي خودت چه نظري داري؟
کساني که مرا مي‌شناسند مي‌دانند اجراي من حتي کمي جدي‌تر از آدمي است که بيرون مي‌بينند. من در مراودات اجتماعي کلا شوخ‌طبع هستم اما خيلي جدي شوخي مي‌کنم. البته بخش‌هايي از شوخ طبع بودن هم ذاتي است. پدربزرگ ما معمم است و داشتن سر و زبان در خانواده ما ارثي است. بخشي هم به خاطر لر بودنمان است. لرها به شدت در کنايه زدن استادند. اما اين که اين لحن چقدر رويش کار شده، بايد بگويم اين برنامه لحن مرا عوض کرد. يعني لحنم را در بيان طنز جدي‌تر کرد. اما فراتر نرفت. مثلاً سيد ابراهيم نبوي با همه استادي که دارد وقتي ديدم گريم کرده و رفته دارد اداي فلاني را در مي‌آورد يا تيپ مي‌گيرد ناراحت شدم. به نظر من شان يک طنزپرداز اين نيست.
در مجموع ما طنزپردازهايي که همان قدر که در نوشته‌هاي شان بانمک‌اند در لحن هم بانمک باشند کم داريم که البته يک بخش از آن هم به محافظه کاري اجتماعي طنزپردازها در مراوداتشان مربوط است. يعني خيلي نگران اين هستيم که اين شوخي در گفتار ما را به عکس‌العمل‌هاي نامربوط برخي از مردم نرساند. مثل شوخي‌هاي نامربوطي که در خيابان با من مي‌شود و نشان مي‌دهد بعضي‌ها به چشم عمله طرب به ما نگاه مي‌کنند. درک آنها از طنز اين است و تقصيري هم ندارند. طنزي که ديدند در همين حد بوده. اما خيلي‌هاي ديگر هم مرا به عنوان يک کاراکتر جدي پذيرفته‌اند که درباره کجي‌ها، غم‌ها و غصه‌ها فکر مي‌کند و سعي مي‌کند چيزي به طنز بگويد. البته طنزپردازها هم اگر کمي خوش‌اخلاق‌تر باشند بهتر است هر چند که عکس‌العمل نامناسب برخي‌ها هم قابل قبول نيست.

حرف آخر …
ته وبلاگم هم نوشتم که اميدوارم اتفاقهاي رسانه‌اي حتي اگر فقط براي خنده مردم باشد و طنز به آن معني انتقادي‌اش هم نباشد، پا بگيرد. بابا، حداقل يک جنگ شاد بسازيد تا مردم بخندند. اين نياز مردم را مي‌توان از فروش فيلمهاي کمدي سبک فهميد. مردم حاضرند به هر قيمتي بروند خانواده‌شان را کمي بخندانند و سي دي همان فيلم کم مايه‌اي که در سينما ديدند را هم مي‌خرند و ده بار ديگر هم مي‌بينند چون راه ديگري براي خنده نيست. اميدوارم طنز در رسانه‌ها اوضاعش بهتر شود.

دسته‌ها:دسته‌بندی نشده
  1. هنوز دیدگاهی داده نشده است.
  1. No trackbacks yet.

بیان دیدگاه